ایران جاودان

      

*اولين ايرانياني که در آسمان تهران پرواز کردند*

 

« روز پينجشنبه گذشته (30 فروردين ماه 1301) آئروپلاني که از

 

مسکو به تهران آمده بود براي اولين دفعه مسافريني براي گردش در

 

هواي تهران همراه برد. دفعه اول "شاهزاده محمد حسين ميرزا" و

 

"سرهنگ رضا قلي خان" خزانه دار و "مسيو شومبانسکي" وزير

 

مختار روسيه در هواي تهران پرواز نمودند. پس از آنها "سرتيپ امان

 

الله ميرزا"، "سرتيپ مرتضي خان"، "سرتيپ جعفرقلي خان" و

 

"سرهنگ مساعدنظام" پرواز نمودند. در دفعه سوم براي اولين بار دو

 

نفر از نمايندگان ملت: آقاي "تدين"، آقاي "شيخ العراقين زاده" و

 

"سرهنگ مساعدالدوله" مدت بيست دقيقه در فضاي تهران مشغول

 

سياحت بودند. از قرار اظهارات آقايان و جنابان فوق، در اطاق آئروپلان

 

خيلي راحت بوده و در موقع صعود و نزول حرکات عنيفي در آئروپلان

 

ديده نشده و مثل اين بوده است که آدم در کشتي نشسته باشد.

 

 در اطاق آئروپلان صدا هم خيلي جزئي بوده و آقايان مي توانستند

 

خوب صحبت کرده و صداي يکديگر را بشنوند... از قرار معلوم آئروپلان

مزبور روز گذشته، به طرف مسکو حرکت کرده است.»

چکیده ای از منشور کوروش بزرگ امپراطور ایران

http://tavalodino16.persiangig.com/image/1257952038.jpg

 


<<منم کوروش،شاه جهان،شاه بزرگ،شاه توانمند،شاه بابل،شاه سومر

و اکد،شاه چهار گوشه ی جهان.پسر کمبوجیه،شاه بزرگ ... نوه ی کوروش،

شاه بزرگ ... نبیره چیش پش،شاه بزرگ ...


 

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم،همه ی مردم گام های مرا با شادمانی

پذیرفتند.در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم.مردوک(توجه داشته

باشید مردوک خدای مردم بابل بود)خدای بزگ دل های پاک مردم را متوجه من کرد ...

زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.


 

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد.نگذاشتم رنج و آزاری به مردم

این شهر و این سرزمین وارد آید.وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش

قلب مرا تکان داد ...

من برای صلح کوشیدم.


 

من برده داری را برانداختم،به بدبختی آنان پایان بخشیدم.فرمان دادم که

همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد آزاد باشند.و آنان را نیازارند.

فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.


مردوک خدای بزرگ از کردار من خوشنود شد ... او برکت و مهربانیش را ارزانی

داشت.ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم ...>>


 

خط 10-مردم از خدای بزرگ می خواستند تا به وضع همه باشندگان روی

زمین که زندگی و کاشانه شان رو به ویرانی رفت،توجه کند.مردوک خدای بزرگ

اراده کرد تا یزدان به ((بابل))بازگردند.


 

خط 11-ساکنان زمین ((سومر))و((اکد))مانند مردگان شده بودند.مردوک

به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.


خط 18-مردم بابل،سراسر سرزمین سومر و اکد و همه فرمانروایان محلی

فرمان کوروش را پذیرفتند.از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره های

درخشان او را بوسیدند.


 

خط 19-مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم

رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند.همه ایزدان او را ستودند و نامش را

گرامی داشتند.


خط 20-منم((کوروش))،شاه جهان،شاه بزرگ،شاه توانمند،شاه بابل،

شاه سومر و اکد،شاه چهار گوشه جهان.


خط 32-فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی که بسته شده بود را بگشایند.

همه خدایان این نیایشگاه ها را به جا های خود بازگردانم.همه مردمانی

که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه های خود برگرداندم.خانه های

ویران آنان را آباد کردم.همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.
 

33 بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود،به خوشنودی مردوک به شادی

و خرمی،


خط 34-به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم،بشود که دلها شاد گردد.بشود،

خدایانی که آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم،


 

خط 35-بی گمان در روزهای سازندگی،همگی مردم بابل،پادشاه را گرامی

داشتند و من برای همه مردم جامعه ای آرام فراهم ساختم.

(صلح و آرامش را به تمامی مردم عطا کردم. ... )


ادامه مطلب
*زندگی نامه کورش کبیر*

 زندگینامه ای از کوروش کبیر

کوروش دوم که به کوروش بزرگ و کوروش کبیر مشهور است.بنیان‌گذار و نخستین شاه شاهنشاهی هخامنشی بود. نخستین شاه شاهنشاهی هخامنشی بود که در بین سال های ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر نواحی گسترده ای از آسیا حکومت می کرد. کوروش در استوانهٔ خود که در بابل کشف شده، خودش را «فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ انشان، نوادهٔ کوروش، شاه بزرگ انشان، نوادهٔ چیش پیش، شاه بزرگ انشان، ازخانواده ای که همیشه پادشاه بوده است» معرفی می کند. به گفتهٔ هرودوت، کوروش نسب شاهانه داشته است و به جز کتزیاس، دیگر نویسندگان یونانی، ماندانا دختر آستیاگ را مادر کوروش دانسته اند و گزارش داده اند که کوروش حاصل ازدواج کمبوجیه یکم و ماندانا بوده است. برخی از مورخان امروزی این روایت را معتبر می دانند اما برخی دیگر اعتقاد دارند رواج این روایت ریشه های سیاسی داشته است و هدفش این بوده که از بنیان گذار شاهنشاهی هخامنشی، مردی نیمه مادی بسازد تا مادها را با فرمانروایی پارس ها آشتی دهد و اصولاً رابطه ای بین ماندانا دختر آستیاگ و کوروش قائل نیستند و آن را افسانه می دانند.


ادامه مطلب
آرامگاه خواهر کوروش کبیر + عکس

افكارنيوز: «گوردختر دشتستان» گور دختر یعنی دختر گبر یا زرتشتی در خاور جاده برازجان به کازرون قرار دارد که بنای آن دارای سقف و بدنه سنگی شبیه آرامگاه کوروش بزرگ هخامنش در دشت پاسارگاد است .این بنا یادآور عصر هخامنشی است و قدمت منطقه برازجان را تایید می‌نماید. گفته‌اند که این بنا آرامگاه دختر یا خواهر کوروش است. درخاور گور دختر بقایای کوشک اردشیر ساسانی دیده می‌شود.

این اثر تاریخی ارزشمند متعلق به اوایل قرن ششم قبل از میلاد یعنی آغاز دوران پادشاهی هخامنشیان می‌باشد. این آرامگاه سنگی چون آرامگاه کوروش کبیر سرسلسله هخامنشی است که احتمالا مربوط به مادر یا دختر کوروش بوده است. که البته هیچ مدرک یا سند قطعی که دال بر این گفتار باشد به‌دست نیامده است. هیچگونه کتیبه یا نوشته‌ای که نام متوفی را مشخص کرده باشد از آن به‌دست نیامده است.

بر بالای این مقبره قسمتی فرورفتگی شبیه به یک قاب وجود دارد که احتمالا جایگاه قرار گرفتن کتیبه‌ای مربوط به آن بوده است. ساختمان اصلی به شکل مکعب مستطیل بوده که دارای سه پلکان در اطراف و پوش سقف خرپشته‌ای که به شکل نیم استوانه خالی است که احتمالا جایگاه قرار گرفتن جسد بودهاست که درست همین اصول و فرم در مقبره و فرم در مقبره کوروش در پاسارگاد فارسی محفوظ می‌باشد کل بنا از ‌‌٢٤ قطعه سنگ در ابعاد مختلف و بوسیله بست‌های دم چلچله‌ای به همدیگر مربوط گردیده و مثل سایر بناهای هخامنشی هیچگونه ملاتی در آن یافت نمی‌شود. ردیف پله‌ها از پایین تا بالا یک سنگ کم شده که در بالا به دو سنگ می‌رسد.
گور دختر شبیه آرامگاه کوروش

 


 


ارتفاع واقعی آن ‌‌٤/٥ متر می‌باشد در اطاقک بنا حوضچه کوچکی است که هم اکنون با گل و لای پر شده است. ورودی اتاق مقبره در جهت شمال شرقی می‌باشد. کل آرامگاه بر روی یک تخته سنگ بنا شده که هم اکنون قسمتی از آن در جهت شمال آرامگاه نمایان می‌باشد و این روند یک شیوه معماری در دوران هخامنشی بوده است و به جهت استحکام و پابرجایی بنا انتخاب شده است.

گوردختر،‌ کوشک اردشیر، کاخ‌های هخامنشی بردک‌سیا و چرخاب، دژ برازجان، تل‌خندق، غار چهل‌خانه، چشمه‌ آبگرم دالکی، شاهزاده ابراهیم و... نشان از تاریخ و تمدن سرزمینی دارد که از دوره ایلام تاکنون در سکوت دشت‌هایی پا بر جا و محکم ایستاده است.

تپه تاریخی تل‌مر، در کنار کاخ کوروش، در اصل قلعه‌ای بوده که قدمت آن به دوره ایلامی می‌رسد.
گفته می‌شود از این قلعه برای دیده‌بانی کاخ کوروش استفاده می‌شد. با فرو ریختن قلعه در طول قرن‌ها آن را تبدیل به یک تپه کرده و اکنون پس از حدود ۲۵ قرن تنها خشت‌هایی از آن بنای قدیمی باقی‌مانده است متأسفانه در سال ۱۳۶۳ شهرداری، بخش بسیاری از آن را خاکبرداری کرد.

از دیگر آثار باستانی منطقه شبستان، غار چهل خانه در سعدآباد است. این غار در واقع، دخمه‌هایی را شامل می‌شود که در یک تپه کوه مانندی قرار گرفته و بنابر روایتی فراموشخانه ‌بوده است.

برخی کارشناسان و نویسندگان بر این عقیده‌اند که شاهزادگانی که مورد خشم دربار قرار گرفته یا به بیماری جنون دچار می‌شدند را برای اینکه از انظار عموم بمانند به این منطقه انتقال می‌یافتند.

فراموشخانه از سه سمت مسدود بوده و تنها از یک سو، آن هم تنها به پرتگاه راه داشته است.

پیشینه تل‌خندق در روستای ده‌غایه و در شمال برازجان، به دوره ایلامی می‌رسد. این منطقه زمانی شهر بزرگی بوده است و تپه سد دفاعی منطقه محسوب می‌شد که دور آن را خندق کشیده بودند و درون آن مجموعه‌ای از پایگاه‌های نظامی قرار داشت.

معماری گوردختر با پاسارگاد یکی است. گویی که معمار هر دو، یکی بوده است. احتمال می‌رود این بنا پیش از مقبره کوروش به‌وجود آمده و پاسارگاد شکل تکامل یافته گوردختر باشد.
باتوجه به اینکه جای کتیبه این مقبره خالی است، نمی‌توان در مورد اینکه چه کسی در آن دفن شده، نظر قطعی داد.
تنها می‌توان گفت گوردختر، واقع در دشت بزپز، بنایی متعلق به دوره هخامنشی است.

در دوره جدیدتر، قلعه "تنگستان"، قلعه "زایر خضرخان" یا قلعه "کلات" در کوه‌های پهلوان کش اهرم به‌جامانده است. این قلعه منسوب به مبارزی دشتستانی به‌نام "زایرخضر خان" بوده که در دوره قاجاریه ساخته شده و برفراز تپه، روی خرابه‌های بناهای پیشین شکل گرفته است که معماری باستان‌شناسان را پیچیده‌تر می‌کند.

قلعه دارای ۴ برج است که در زمان حمله انگلیس به ایران اسرای انگلیس را به آنجا منتقل می‌کردند.

نخلستان‌های دشتستان نیز از میراث طبیعی این منطقه محسوب می‌شود. متوسط عمر نخل‌ها ۵۰ یا ۶۰ سال است و تا هر یک از آنها به مراحل باروری برسد، ۱۰ سال زمان نیاز دارند.

گویش کنونی مردم منطقه فارسی با کمی لهجه ‌لری است.

این اثر به شماره ‌‌١٨٩٧ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت درآمده است.

امپراتوري هخامنشي از آغاز تا پايان :

 

كوروش كبير در سال 560 ق.م به فرماندهي پارسيان رسيد . وي در سال 553 ق.م بر مادها شوريد و پس از جدالي سه ساله قلمرو آنان را به حكومت خود افزود . كوروش كبير پس از اين پيروزي توجه خود را به متصرفات مادها در آسياي صغير معطوف كرد و در سال 546 ق.م علاوه بر فتح ليديه تمامي غرب آسياي صغير را تا سواحل درياي اژه و درياي مديترانه به شاهنشاهي نو بنياد خود منضم كرد . پس از اين فتوحات در غرب كوروش كبير به سوي شرق لشكر كشيد تا پيش از نبرد نهايي پشت جبهه خود را از خطر حملات اقوام مهاجم آسياي مركزي مصون دارد و بدين ترتيب بين سالهاي 545 تا 539 ق.م سرزمين هاي آسياي مركزي را تا كوههاي هندوكش و سرحدات هند به اطاعت خو درآورد .

 

كوروش كبير سپس متوجه تنها رقيب باقيمانده يعني بابل شد و در 539 ق.م بدون نبرد چنداني اين سرزمين را نيز به قلمرو خود افزود و به شهر بابل گام نهاد . از رهگذر فتح بابل تمامي متصرفات سابق امپراطوري بابل نو در آسياي غربي تا مرزهاي مصر به اطاعت كوروش كبير درآمد .

پس از اين فتوحات كوروش كبير به سازماندهي امور شاهنشاهي خود . تنظيم امور ديواني و مالي و كارهاي عمراني بويژه احداث پايتخت خود در پاسارگاد پرداخت . اما ديري نپاييد كه فتنه اقوام مختلف او را به لشكر كشي به آسياي مركزي واداشت و سرانجام در سال 530 ق.م در نبرد با قوم ماساژوت در كرانه رود آمو دريا كشته شد و جسد او با تشريفات به پاسارگاد بازگردانده و در آنجا دفن شد .


ادامه مطلب
چرا کوروش کبير ذوالقرنين است؟

ورود نخستين اعلاميه حقوق بشر در دنيا به ايران- منشور کوروش - و به نمايش گذاشتن آن در موزه ملي شور و شوقي وصف ناپذيري را در کشور سبب شد.

گروهي براين باورند که اين ميراث ارزشمند ملي از اين رو که در تحقيقات روان شاد علامه آيت الله استاد طباطبايي، استاد شهيد مرتضي مطهري اثبات شده که ذوالقرنين، همان کوروش هخامنشي است يک ميراث گرانبار اسلامي نيز به شمار ميرود .

قرآن مجيد،کتاب شريف مسلمانان درآيه‌هاي 83 تا 99 سوره کهف، ذوالقرنين را فردي يکتاپرست، صالح، دادگر و انسان دوست و از بندگان شايسته و برگزيده خداوند نام برده و از او به نيکي ياد مي کند.کوروش

گروهي از فقها و بزرگان ذوالقرنين را کوروش هخامنشي مي‌دانند چنانکه آيت الله طباطبايي و پروفسور عبدالکلام آزاد (دانشمند شهير هندي) با دلايل متقن به اثبات رسانده اند که ذوالقرنين، همان کوروش کبير، بنيانگذار امپراتوري بزرگ هخامنشي در ايران است.

نظر قطعي علامه طباطبايي درالميزان بنا بر شواهد تاريخي محکم نيز بر اين مهم تاکيد دارد که ذوالقرنين قرآن همان کوروش کبير هخامنشي است.

استاد علامه طباطبايي درتفسيرالميزان آورده است : اگر ذوالقرنين قرآن، مردي مومن به خدا و به دين توحيد بوده، کوروش نيز اين چنين بوده و اگر ذوالقرنين، پادشاهي عادل و رعيت پروربوده، کوروش نيز چنين بود؛ اگر او نسبت به ستمگران و دشمنان مردي سياستمدار بوده او نيز بود؛ اگر دين، عقل، فضايل اخلاقي و ثروت و شوکت داشت، کوروش هم داشت؛ همان گونه که قرآن فرموده کوروش نيز سفري به سوي مغرب کرد، بر ليدي و پيرامون آن مسلط شد و بار ديگر به سوي مشرق سفر کرد. آنجا مردمي ديد صحرانشين و وحشي که در بيابان زندگي مي کردند. براي همين، به آنها کمک کرد، سدي ساخت در مقابل قبيله و قومي که آنها را آزار مي دادند؛ در تنگه داريال ميان کوه هاي قفقاز و نزديک به شهر تفليس.

اما مهم آنکه نام بنيانگذار نخستين و بزرگترين امپراتوري دنيا، نه تنها در قرآن مجيد بلکه حتي در کتاب هاي عهد عتيق مانند تورات نيز به عنوان يک انسان برگزيده و بلند مرتبه ثبت شده است.

چرا کوروش کبير ذوالقرنين است ؟

يکتاپرستي، نيکوکرداري، رأفت و انسان دوستي از صفات گفته شده ذوالقرنين در کتاب آسماني مسلمانان است.

بنا بر فرموده قرآن مجيد، ذوالقرنين، پادشاهي دادگر بود و نسبت به رعيت عطوفت داشت و هنگام کشورگشايي و غلبه قتل و کينه ورزي را اجازه نمي داد. از اين روي، هنگامي که بر قومي در غرب چيره شد، پنداشتند، اوهم مانند ديگر کشورگشايان خونريزي آغاز خواهد کرد، ولي او بدين کار دست نبرد، بلکه به آنان گفت: هيچ گونه بيمي پاکان شما در دل راه ندهند و هر يک از شما که عملي نيکو کند، پاداش آن را خواهد ديد .

با آن که آن قوم بي ياور و دادرسي در چنگال قدرت او بودند، با ايشان شفقت کرد و به دادگري و نيکوکاري دل آنان را به دست آورد.

بر پايه شواهد انکارناپذير تاريخي، همگي اين ويژگي ها بر کوروش هخامنشي منطبق است که نمونه بارز خوي انساني و رأفت و مداراي کوروش را در رفتار او با مردم بابل پس از فتح اين سرزمين، در تاريخ مي بينيم .

با اين حال، برخي تلاش مي کنند چنگيز و آتيلا و يا اسکندر مقدوني را ذوالقرنين معرفي نمايند، در حالي که هيچ يک از صفات آمده در قرآن مجيد بر اين جهانگشايان ظالم خونريز قابل انطباق نيست.

به گفته مورخان يوناني کوروش کبير از چنان جايگاه بزرگي برخوردار بوده که حتي اسکندر با وجود يورش وحشيانه به ايران و تسخير و آتش زدن تخت جمشيد به پاسارگاد مقبره کوروش رفته، در برابر مزار آن بزرگ مرد زانو زده و مراتب احترام خود را به کوروش کبير بجا آورده است.

بنا بر فرموده قرآن مجيد، ذوالقرنين مي گويد: «هذا فتح من ربي»؛ يعني «همه فتوحات من نتيجه لطف خداست» و ما هيچ گاه در تاريخ، نه از اسکندر و نه از مغول ، چنين گفتاري را سراغ داريم .

علت دوم آن که واژه ذوالقرنين در قرآن مجيد به معناي فردي است که دو شاخ در بالاي سر او قرار دارد. همان گونه که در تصوير حجاري شده کوروش کبير در تخت جمشيد ديده مي شود؛ کلاهي با دو شاخ در بالاي سر او به خوبي نمايان است.

در ترجمه تفسير الميزان جلد 13صفحه 539آمده است: « در کتاب دانيال هم خوابى که وى براى کورش نقل کرده، به صورت قوچى که دو شاخ داشته ديده است».

از ديگر نکاتي که شاهدي بر ذوالقرنين بودن کوروش کبير است مي توان به اين نکته اشاره کرد که در قرآن مجيد آمده ذوالقرنين در آغاز فرمانروايي خود، به منطقه اي که آفتاب غروب مي کند، حمله کرده و پيروزي‌هاي بزرگي به دست آورده است. سپس به سوي شرق شتافت و در آن سامان، هم به پيروزي دست يافت و پس از آن، به مکاني رفت که آفتاب از آن طلوع مي کرد؛ يعني شرق و آنان پوششي براي محافظت خود نداشتند.

مقابل آفتاب سوزان اشاره به اين که منطقه بياباني بوده و سکنه چادرنشين و کوچ رو براي آب و غذا و اشارت به سکنه مغولي و سکايي آسياي ميانه دارد.

همان گونه که مي دانيم، نخستين حمله بزرگ کوروش کبير به غرب ايران و سرزمين ليدي (در باختر آسياي کوچک يا ترکيه امروزي) بوده که به پيروزي کوروش و تابعيت ليدي به امپراتوري ايران انجاميد. فرمانروايان ليدي که با بابل و مصر و حکومت هاي آسياي صغير متحد شده بودند ،براي تصرف بخشي از ايران، در صدد ضربه زدن به کوروش برآمدند. کوروش پس از آگاهي از اين توطئه، سپاهيانش را به طرف سارد، پايتخت ليدي گسيل داشت.

وي در اين نبرد نيز پيروز بود. در نتيجه اين حمله در 547ق.م سارد و شهرهاي آسياي صغير، يکي پس از ديگري به دستان پرتوان کوروش کبير سقوط کرد.

در تاريخ به اين نکته اشاره شده که کوروش کبير، پس از نبرد موفقيت آميز در غرب ايران زمين (ليدي) براي سر و سامان دادن به شورش اقوام بيابانگردي که متجاوز، وحشي و خونريز بودند، به شمال شرق ايران بزرگ لشکرکشي کرد و موفق به فرو نشاندن آنان و تأمين امنيت مرزهاي شرق و شمال شرق ايران شد.

يکي ديگر از مشخصات ذوالقرنين در قرآن، عزيمت او به مناطق شمالي و رويارويي با قوم يأجوج و مأجوج بوده است و علاوه بر اين، ايجاد سد يأجوج و مأجوج که در ساخت آن از آهن استفاده شده نيز در قرآن به ذوالقرنين نسبت داده شده است. جالب اين که در تورات هم به ساختن سدي از جنس آهن اشاره شده است؛ آنجا که از قول کوروش خطاب به خداوند يکتا مي گويد: «من اي کوروش، پيش روي تو خواهم خراميد ... جاي ناهموار را برايت هموار مي کنم، درهاي برنجين را مي شکنم، پشت بندهاي اهنين را خواهم بريد...»

در تعيين محل استقرار اين سد، گمانه زني هاي متعددي شده و حتي برخي آن را همان ديوار بزرگ چين تصور کرده اند، در حالي که کليد حل اين معما در خود قرآن نهفته که کاربرد آهن در ساخت اين سد مورد تأکيد قرارگرفته که با توجه به اين که در ساخت ديوار بزرگ چين هيچ گونه مواد آهني به کار گرفته نشده، اين نظريه مردود است.

در سرزمين ميان درياي کاسپين و درياي سياه، سلسله کوه‌هاي قفقاز به صورت ديواري راه هاي ميان شمال و جنوب را بسته است؛ مگر يک راه که باز گذاشته و آن تنگه اي است که در ميان رشته کوه‌هايي واقع شده و شمال و جنوب را به هم متصل مي سازد و اين تنگه در عصر حاضر، تنگه دارالا ناميده مي شود و در نقشه هاي موجود ميان شهر ولادي قفقاز ـ پايتخت جمهوري اوستياي شمالي، شمالي ترين منطقه ايراني نشين و فارسي زبان قفقاز که هم اکنون يکي از جمهوري هاي روسيه است ـ و تفليس نشان داده مي شود در همان جا که تاکنون ديوار آهنين باستاني موجود است و شک نيست که اين ديوارهمان سدي است که کوروش بنا کرده، زيرا اوصافي که قرآن بيان کرده، درباره سد ذوالقرنين کاملا بر آن منطبق است و همان گونه که قرآن يادآور شده، الواح آهنين در ساختمان آن به کار رفته و مس گداخته براي بستن مفاصل و رخنه هاي آن استعمال شده و در ميان دو ديوار کوهستاني بنا شده است.

با در نظر گرفتن بازمانده سدي که هم اکنون در گذرگاه دارلا قفقاز موجود است و شهادت کتب ارمني ـ که اين ناحيه را (بهاک کورائي) و (کابان کورائي) مي گويند و به معني گذرگاه و يا دره کوروش است ـ شکي نمي ماند که کوروش به سمت شمال غربي ايران رفته و از نواحي اي که امروز به نام دربند و معبر دارالس معروف است، گذشته و در آنجا سدي بنا کرده تا مانع هجوم سکاهاي متجاوز بشود.

در آنجا به دستور کوروش آهن و فلز فراوان آوردند و سدي از آهن بسان ديواري در معبر ميان دو کوه که تنها راه عبور و مرور اقوام وحشي سکايي بود، بنا شد؛ اين سد تنگه باريک ميان دو کوه را مي بست و مانع گذشتن سواران يغماگر سکايي بود و به همين جهت اين دره به نام دره کوروش ناميده شده است.

تصوير نقاشي يک جهانگرد اروپايي از سنگ نگاره کوروش هخامنشي در پاسارگاد سندي است مبني بر اين که کتيبه بالاي سر اين سنگ نگاره که به سه زبان ايران باستان نوشته شده بود .

چه کساني کوروش را ذوالقرنين مي دانند ؟

چند تن از بزرگاني که بر يکي بودن ذوالقرنين قرآن و مسيح عهد عتيق با کورش هخامنشي گواهي داده‌اند، که از آن ها مي توان به مولانا ابوالکلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزير فرهنگ هند در زمان گاندي در تفسيرالبيان، ترجمه تفسير سوره کهف از باستاني پاريزي،علامه طباطبايي در تفسير الميزان،-آيت‌الله العظمي ناصر مکارم شيرازي و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسير نمونه (مانند قرائتي، امامي، آشتياني، حسني، شجاعي، عبدالهي و محمدي)، تابنده گنابادي در کتاب سه داستان عرفاني از قرآن، آيت الله مير محمد کريم علوي در تفسير کشف الحقايق (با ترجمه عبدالمجيد صادق نوبري )، حجت الاسلام سيد نورالدين ابطحي در کتاب ايرانيان در قرآن و روايات،دکتر علي شريعتي در کتاب بازشناسي هويت ايراني اسلامي،صدر بلاغي در قصص قرآن،جلال رفيع در کتاب بهشت شداد،منوچهر خدايار در کتاب کورش در اديان آسياي غربي، قاسم آذيني فر در کتاب کوروش پيام آور بزرگ، دکتر فريدون بدره‌اي در کتاب کوروش در قرآن و عهد عتيق، محمد کاظم توانگر زمين در کتاب ذوالقرنين و کوروش، آيت الله سيد محمد فقيه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماينده مجلس خبرگان دوم، استاد محيط طباطبايي، حجه الاسلام شهيد هاشمي نژاد و احمدخان بنيان‌گذار دانشگاه اسلامي عليگر هند نام برد.

داستان تاریخی و ماندگار کوروش کبیر و پانته آ

بدون شک تابلویی که در این پست می بینید روایت کننده ی یکی از جذاب ترین و دراماتیک ترین داستان های تاریخ ایران می باشد. این تابلو اثر وینسنت لوپز هنرمند اسپانیایی قرن 18 می باشد. دهخدا بر اساس روایت گزنفون نقل می کند که داستان از این قرار بوده است که مادی ها پس از برگشت از جنگ شوش غنایمی برای خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به نزد کوروش آوردند. از آن جمله زنی بود بسیار زیبا که گفته می شد زیباترین ه زنان شوش به حساب می آمد و پانته آ نامیده می شد وشوهر او به نام آبراداتاس برای ماموریتی از جانب پادشاه خود به ماموریت رفته بود. چون وصف زیبایی زن را به کوروش گفتند و نیز از آبراداتاس نام بردند کوروش گفت صحیح نیست که این زن شوهردار برای من شود و او را به یکی از ندیمان خود سپرد تا او را نگه دارد تا هنگامی که شوهرش از ماموریت بازگشت او را به شوهرش بازسپارند. در این هنگام اطرافیان کوروش با توصیف زیبایی های این زن به او گفتند لااقل یک بار او را ببین شاید که نظرت عوض شد! اما کوروش گفت : نه , می ترسم او را ببینم و عاشقش بشوم و نتوانم او را به شوهرش پس بدهم … ندیم کوروش که مردی بود به نام آراسپ و پانته آ را به او سپرده بودند عاشق این زن شد و خواست که از او کام بگیرد. به ناچار پانته آ از کوروش درخواست کمک کرد و کوروش نیز آراسپ را سرزنش کرد و زن را از دست او نجات داد و البته آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازای آن کار به دنبال آبراداتاس رفت (از طرف کوروش) تا او را به سوی ایران فرا بخواند … سپس آبرداتاس به ایران آمده و از ما وقع اطلاع حاصل یافت. پس برای جبران جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند. می گویند در هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: << قسم به عشقی که من به تو دارم و عشقی که تو به من داری… کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم … >> خلاصه اینکه در جنگ مورد اشاره آبراداتاس کشته می شود و پانته آ به بالای جسد او می رود و به شیون وزاری می پردازد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش می کند که مواظب باشند کاردست خودش ندهد . شیون و زاری این زن عاشق هنوز در گوش تاریخ می پیچد و تن هر انسانی را به لرزه در می آورد که می گفت :<< افسوس ای دوست باوفا و خوبم ما را گذاشتی و در گذشتی … به درستی که همانند یک فاتح در گذشتی >> پس از آن در پی غفلت ندیمه چاقویی که همراه داشت را در سینه خود فرومی کند و در کنار جسد شوهرش جان می سپارد . هنگامی که خبر به کوروش می رسد ندیمه نیز از ترس خود را می کشد برای همین است که در تایلو جسد زنان دو تا است . و باقی داستان که در تابلو مشخص است . آری چنین است که بزرگمردی به نام کوروش در تاریخ جاودانه می شود.